گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 10
جهان در آستانه جنگ جهانی سوم(مصاحبه با پروفسور هانتینگتون)









مصاحبه با پروفسور ساموئل هانتینگتون، درباره هراس او از رویارویی تمدنها و نقاط ضعف غرب مترجم: ق. طولانی اشاره: با
نزدیک شدن به پایان هزاره سوم، نظریات آینده پژوهانه مختلفی از سوي اندیشمندان ابراز شده است. برخی از این نظریات قرن
آینده » آینده را قرن صلح و تفاهم جهانی یا رسیدن به نقطه مشترکی همچون عقلانیت ودمکراسی لیبرال دانسته اند. اما، برخی دیگر
اي دیگرگونه را به تصویر می کشند. در نظر آنان فرارسیدن آینده به معناي تقابل میان حوزه هاي تمدنی و دینی است ساموئل
به این موضوع اشاره می کند. از آنجا که مباحث مربوط به « هانتیگتون اندیشمندي است به طور مشخص در کتاب برخورد تمدنها
پیگیري شده است ;در این شماره نیز گفتگوي « آینده پژوهی در حوزه هاي مختلف دینی و فرهنگی در شماره هاي گذشته موعود
ساموئل هانتیگتون -بدون هرگونه داوري در این باره تقدیم خوانندگان عزیز می شود. اشپیگل: پروفسور » مجله اشپیگل با
هانتینگتون،در کتاب تازه شما، بحران بزرگ وگسترده جهانی این چنین آغازمی شود: چین، که هر روز بیشتر به توان اقتصادي و
نظامی خود آگاه می شود براي دستیابی به مخازن عظیم نفتی فلات قاره اي به کشورهمسایه خود ویتنام حمله می کند.هانوي از
واشنگتن تقاصاي کمک می نماید ;در این شرایط یکی از معدودناوهاي هواپیمابر آمریکا، که در منطقه باقی مانده اند، براي مقابله
با حمله چین وارد عمل می شود... هانتینگتون: ... اما ژاپن اعلام بی طرفی می کند و به آمریکا اجازه نمی دهد از پایگاههاي نظامی
خاوردور این کشور استفاده کند.زیردریایی هاي پکن خسارات سنگینی به کشتیهاي ما وارد می آورند. در آغازاین درگیري نظامی
در سناریوي من محدود باقی می ماند، زیرا هم چین وهم ایالات متحده آمریکا می دانند که موشکهاي آنها قابلیت حمل سلاحهاي
هسته اي را تا خاك دشمن دارند. اشپیگل: در چنین شرایطی آمریکاییها می پرسند، چرا آنها باید به خاطر درگیریهاي خاور دور
چنین خطراتی را به جان بخرند؟ هانتینگتون: افکار عمومی آمریکا، این جنگ را جنگ خودنمی داند. نقاط ضعف غرب بتدریج
اثرات سوء خود را در کشورهاي بزرگتر و داراي فرهنگهاي دیگربرجاي می گذارد. هند با سوء استفاده از دخالت قدرتهاي بزرگ
به دشمن دیرینه خود یعنی پاکستان حمله می کند، یک موج گسترده ضد غربی جوامع مسلمان را فرا می گیرد. دولتهاي میانه رو،
عرب توسطبنیادگراها سرنگون می شوند. اشپیگل: اوضاع متشنج می شود. هانتینگتون: تهاجم گسترده اي علیه اسراییل آغاز می
شود. در این میان واشنگتن با نومیدي تلاش می کند، روسیه را وارد ناتو کرده ومتحدان اروپایی خود را تشویق به مشارکت کند. با
وجود تمامی تلاشهاي آمریکا، متحدان اروپایی این کشور تنها در زمینه هاي سیاسی واقتصادي آمادگی خود را براي مشارکت
اعلام می کنند و از دخالت نظامی در بحران سرباز می زنند. دراین اوضاع و احوال ژاپن بی طرفی خود را نقض کرده و در خاور
دور درکنار پکن قرار می گیرد. اشپیگل: آیا به اعتقاد شما جنگ جهانی این چنین آغاز می شود؟ هانتینگتون: چین و متحد اصلی
مسلمانش یعنی ایران، براي ترساندن اروپاییها موشکهاي هسته اي را به طور پنهانی به بوسنی و الجزایر منتقل می کنند. صربها بر
اساس نقش سنتی خود به عنوان مدافعان مسیحیت، به طرف سارایوو حمله ور می شوند و درآنجا بخشی از موشکهاي هسته اي رابه
صفحه 30 از 49
غنیمت می گیرند. در این هنگام به تلافی تهاجم صربها اولین بمب اتمی در اروپا منفجر می شود. این بمب را ازالجزایر بر روي شهر
بندري مارسی فرانسه پرتاب می کنند. اشپیگل: این رویارویی جهانی تمدنها چه عاقبتی خواهد داشت؟ آیازمین به خاطر به
کارگیري سلاحهاي هسته اي نابود خواهد شد و یا یک جنگ فرسایشی به مرور زمان طرف هاي درگیر را فرسوده و ناتوان می
کند... هانتینگتون: ... به هر حال مرکزسیاست جهانی از کشورهاي شمال به ارودي جنوب منتقل می شود ;یعنی به کشورهاي
جنوب شرقی آسیا وآمریکاي لاتین که بسرعت در حال رشد هستند. در هر صورت چنین تحولاتی نتایج بسیار مخربی براي ایالات
متحده و اروپا به همراه خواهدداشت. اشپیگل: از کتاب شما چنین برمی آید، که جهان در آستانه یک هرج و مرج و آشفتگی
گسترده قرار دارد. هانتینگتون: البته من ادعانمی کنم، تمام این چیزهایی که نوشتم دقیقا اتفاق می افتد، احتمال وقوع چنین درگیري
هایی در سطح جهان بسیارکم است، اما غیر ممکن نیست ;امامنطقی ترین و در عین حال گنگ ترین بخش این سناریو، همان علت
آغازجنگ است: یعنی حمله بزرگترین کشور طلایه دار تمدن غرب به تمدن چین، که منجر به رویارویی فرهنگ هامی شود و
جهان سوم نیز دخالت گسترده اي در این درگیري ها خواهدداشت. اشپیگل: شما در کتاب خود به تهدید زردي اشاره کرده اید که
یک چین جنگ طلب و سلطه جو به همراهی یک جامعه اسلامی متخاصم براي غرب ایجاد می کند. آیا این بدان معناست، که پس
از فروپاشی کمونیسم نیز ما غربی ها همچنان به دشمنان جدیدي نیاز داریم؟ و پرسش دیگري که به ذهن خطور می کند این است
که چرا چنین دشمنانی را یک استاد سرشناس دانشگاه هاروارد،همانند شما به غرب عرضه می کند؟ هانتینگتون: من دشمنان تازه
اي براي خودمان خلق نمی کنم، این کاربسیار احمقانه است. اینکه برخی معتقدند، من مایلم بار دیگر جنگ سردو یا حتی یک
جنگ گرم دیگر روي دهد،بی پایه و اساس است. اما من اعتقادراسخ دارم که در آینده سیاست جهانی، دیگر از سوي ایدئولوژي
هاي رقیب یا دولتهاي ملی و یا بلوکهاي اقتصادي تعیین نخواهد شد بلکه این کار را فرهنگ هاي متخاصم بر عهده خواهند گرفت.
اگر قرار باشد در این شرایط یک جنگ جهانی دیگر روي دهد، آن جنگ نبرد بین فرهنگ هاي گوناگون خواهدبود. رزم گاه ها
و میادین جنگی آینده درامتداد جبهه هاي فرهنگی قرار دارند. اشپیگل: به اعتقاد شما در چنین شرایطی غرب در برابر بقیه جهان
قرارمی گیرد. علاوه بر این شما ادعامی کنید که چنین جدالی ممکن است بسیار خونبارتر و بی رحمانه تر ازتمامی نبردهاي پیشین
باشد. شما درکتاب خود ایالات متحده و اروپا را ازکاهش بیشتر تسلیحات بر حذرمی دارید. با این اوصاف، چرا حمایت طرفداران
گسترش تسلیحات شما راشگفت زده می کند؟ هانتینگتون: من در گذشته طرفدار کاهش تسلیحات بودم، امادر شرایط فعلی
معتقدم، واشنگتن باید در زمینه از بین بردن سیستم هاي تسلیحاتی خودتجدیدنظر کرده و این کار را متوقف کند. اگر من وضعیت
فعلی جهان راتشریح می کنم، بدین معنا نیست که بخواهم از وقوع جدال و درگیري در سطح جهان طرفداري کنم. اشپیگل: چه
چیزي شما را این قدر نسبت به درست بودن فرضیه هاتان مطمئن می سازد؟ هانتینگتون: قبل از آنکه مرامورد انتقاد قرار دهید، اجازه
دهیدقدري بیشتر درباره اندیشه هایم توضیح دهم. اشپیگل: لطفا بفرمایید. هانتینگتون: نسخه جنگ سردبیش از چهل سال اذهان ما
راتحت الشعاع قرار داده بود. در آن زمان در جهان بلوکی شامل کشورهایی نسبتا ثروتمند به رهبري آمریکا، که اغلب آنهاحکومت
هایی دمکرات داشتند، وجودداشت که اصطلاحا جهان آزادخوانده شد. این دنیاي آزاد با جوامع کمونیستی بلوك شوروي یا همان
بلوك شرق، در عرصه هاي ایدئولوژیکی، سیاسی و اقتصادي در رقابتی تنگاتنگ بود. مظاهر این رقابت به طور عمده در مناطق
تحت نفوذ این دو قطب و در خارج ازسرزمینهاي آنها، یعنی در جهان سوم و کشورهاي فقیر آسیایی، آفریقایی و آمریکاي لاتین،
که خودرا کشورهاي غیر متعهد می نامیدند،نمایان بود. اشپیگل: این الگوي برگرفته ازدوران جنگ سرد، گاهی ما را به اشتباه
انداخته است. هانتینگتون: بله دقیقا همین طور است، بر این اساس بسیاري ازناظران سیاسی، ایدئولوژي هاي رایج در شوروي و چین
را نادیده گرفتند، زیرا به مذاق آنها خوشایندنبود. اما روي هم رفته ما در مقابل کمونیسم موضع خوبی اتخاذ کرده بودیم. اشپیگل:
این امر سرانجام به فروپاشی کمونیسم و اتحاد جماهیرشوروي منجر شد. هانتینگتون: حق با شماست.پس از فروپاشی شوروي مساله
صفحه 31 از 49
دستیابی به الگویی تازه بر اساس تقسیم بندیهاي روشنفکرانه براي ارایه تعریف مشخصی از قلمروسیاسی جهان مطرح شد. اشپیگل:
فرانسین فوکویاما، یکی از همکاران شما، از پایان تاریخ یعنی پیروزي غرب بر بقیه جهان و عصرطلایی خبر داده است. هانتینگتون:
... اما او پس از مدت کمی متوجه شد، که بسیار خوشبین بوده است. عده اي دیگر ازکارشناسان به دنبال ارایه الگوهایی بر مبناي
بازگشت دوباره جدال دیرینه میان دولتهاي ملی یاقدرتهاي متخاصم قبیله اي و جهانی بودند. با وجودي که هر کدام از این نظریه ها
چیزي براي عرضه داشتند،ولی در عین حال از کنار مساله اصلی با سهل انگاري می گذشتند. به عبارت دیگر آنها در ارایه نظریات
خود به این نکته توجه نداشتند، که مراکز قدرت در جهان پیوسته تغییرمی کند. هر روز که می گذرد غرب نقش محوري خود را
در معادلات قدرت از دست می دهد و تمدنهاي دیگر نقش مهمتري بر عهده می گیرند. اشپیگل: شما تمدن را چگونه تعریف می
کنید؟ هانتیگتون: تمدن به معناي بزرگترین واحد فرهنگی است، که انسانها در قالب آن تعریف می شوند ;زبان مشترك، تاریخ
مشترك و نیازهاي مشترك مقوله هایی هستند که جزوویژگی هاي تمدن محسوب می شوند.تحولات سریع اجتماعی و مدرنیزه
شدن اقتصاد در سطح جهان باعث می شود، که انسانها مشترکات تازه اي را جستجو کنند. این پدیده ازقدرت و اعتبار دولت ملی به
عنوان سرچشمه و ریشه هویت انسانهامی کاهد. در این میان اغلب مذهب جایگاه خود را حفظ می کند: یک شخص می تواند
نیمی فرانسوي ونیمی عرب باشد. یعنی یک دورگه باشد، اما انسان نمی تواند همزمان هم کاتولیک و هم مسلمان باشد. دراین
جاست که نقش مذهب به عنوان عاملی براي نزدیک کردن انسانهاي همکیش به یکدیگر، و متمایز ساختن آنها از پیروان مذاهب
دیگر روشن می شود. بر همین اساس بنیادگراهاي مسلمان، مسیحی وهندو هر روز با اقبال بیشتري روبه رو می شوند. اشپیگل: به
نظر شما تعدادتمدنهاي مطرح جهان چقدر است؟ هانتینگتون: جهان در آینده براساس روابط متقابل میان هفت یاهشت تمدن
بزرگ شکل می گیرد. این تمدنها شامل تمدن غرب، اسلامی،چینی، ژاپنی، هندو، اسلاو،ارتدوکس، آمریکاي لاتین و
احتمالاآفریقایی است. جبهه هاي حایل میان این تمدنها به عنوان مراکز بحران وخونریزي جانشین خطوط تماس ایدئولوژیکی
دوران جنگ سردمی شود. اشپیگل: این نوع نگرش به مسایل تمدنی در جهان ممکن است خیلی خودسرانه به نظر برسد. به عنوان
مثال چرا شما تمدن آمریکاي لاتین را که تحت تاثیر زبان اسپانیولی قرار دارد، جزو تمدن غرب طبقه بندي نمی کنید؟ هانتینگتون:
شما به نکته بسیارجالبی اشاره کردید. من خود نیزدرباره آمریکاي لاتین اطمینان نداشتم. واقعیت این است که در این رابطه 50
درصد حق با شماست و 50 درصد با من. تمدن آمریکاي لاتین ظاهرا روابط بسیار نزدیکی باتمدن غربی دارد. اما نمی توان این
دوتمدن را در چارچوب یک مدل یکسان مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. اشپیگل: آیا می توانید مواردي رانام ببرید که تئوري شما
صحت خود را به اثبات رسانده باشد؟ هانتینگتون: این تئوري درستی و صحت خود را تقریبا در تمامی « با نام رویارویی تمدنها
بحرانهاي جهانی پس از جنگ سردنشان داده است. براي نمونه می توان به جنگ بالکان و حمله صربهاي افراطی مسیحی به
مسلمانان بوسنی، جنگ چچن و نبرد روسها بامجاهدین بنیادگرا، تلاش برخی کشورهاي مسلمان و ممالک پیروآیین کنفوسیوس
براي دستیابی به سلاحهاي هسته اي و همچنین جنگ تجاري میان آمریکا و ژاپن، که انگیزه هاي فرهنگی در آن دخیل بوده و
وقوع چنین چیزي میان اروپاو آمریکا قابل تصور نیست، اشاره کرد. اشپیگل: مهمترین اختلافات فرهنگی که به اعتقاد شما ممکن
است منجر به جنگ شوند، کدامند؟ هانتینگتون: یکی از موارداختلافات فرهنگی را می توان درجهان اسلام جستجو کرد. به عنوان
مثال بالکان، قفقاز، آسیاي میانه،خاور میانه، و شمال آفریقا در این زمره می گنجد. همچنین در جنوب شرقی آسیا میان مسلمانان
خشکه مقدس و همسایگانشان اختلافات فرهنگی وجود دارد، که مساله جمعیت نیز بدان دامن می زند ;زیرارشد جمعیت در جوامع
اسلامی روند بسیار پرشتابی دارد. اشپیگل: آیا چنین تفاوتهاي فرهنگی خطرساز در اروپا نیزوجود دارد؟ هانتینگتون: حصار آهنین
کمونیسم به واسطه ایجاد یک حفره و شکاف فرهنگی برچیده شد، پس ازپایان جنگ سرد هر روز شکاف بین اروپاي غربی
مسیحی و شرق ارتدوکس و نیز اسلام عمیق ترمی شود. با توجه به آنچه گفته شدمی توان گفت که خطوط تماس دراروپا در
صفحه 32 از 49
امتداد مرزهاي مسیحیت سال 1500 بین کشورهاي بالتیک وروسیه قرار دارد و غرب اوکراین راکه داراي مذهب کاتولیک است
ازشرق ارتدوکس آن متمایز کرده و ازمیان رومانی می گذرد. این مرزبندي فرهنگی در بالکان منجر به تقسیم یوگسلاوي با عواقب
بسیارخونباري شد. اشپیگل: آیا شما این سخن راجدي می گویید، که امکان دارد درسرتاسر اروپا در امتداد این شکاف فرهنگی
جنگ به وقوع بپیوندد؟ هانتینگتون: قدر مسلم اینکه جنگ بزرگ و فراگیري روي نخواهدداد، اما در یوگسلاوي شاهد وقوع جنگ
بودیم، صربها و آلبانیایی هاروابط خصمانه اي با هم دارند،یونان و ترکیه نیز روابط شکننده اي با یکدیگر دارند. همیشه فاصله
واختلاف لزوما منجر به تشنج تا سرحد جنگ نمی شود، اما همواره این احتمال وجود دارد که اینگونه تشنجات وخیم تر شوند.
اشپیگل: شما می نویسید، درطول قرنها تفاوتهاي فرهنگی منجربه پیدایش جنگهاي خونینی شده است. اما با این وجود بدترین
جنگهاي شصت سال اخیر در داخل تمدنها اتفاق افتاده اند. به عنوان نمونه می توان به پاکسازي نژادي استالین، جنایات نازیها،
کشتارمردم کامبوج توسط پال پوت اشاره کرد که تمامی آنها در حقیقت نوعی جنگ علیه ملت یا فرهنگ خودي بوده اند.
هانتینگتون: تمام آنچه شما به آن اشاره کردید در ظاهر اینگونه به نظر می رسد. ولی در حقیقت این حوادث محصول ایدئولوژي
هاهستند، و ما در حال گذر از عصرایدئولوژي به عصري هستیم که درآن فرهنگها تعیین کننده هستند... اشپیگل: با اجازه شما باید
عرض کنیم که سخنان شما ما را قانع نمی کند. شما نظریه خود را تشریح کردید. اکنون آیا ما اجازه داریم ازآن انتقاد کنیم؟
هانتینگتون: سعی تان را بکنید. اشپیگل: جنگهاي معاصر نیزریشه در تقابل تمدنی ندارند. به عنوان مثال جنگ قبیله هوتو با قبیله
توتسی در رواندا، مبارزه کاتولیکهابا پروتستانها در ایرلند شمالی وجدال طالبان مسلمان و پشتو باواحدهاي مسلمان ازبکی
درافغانستان را در نظر بگیرید ;تمامی موارد ذکر شده حاکی از آن است که در اغلب موارد جنگ همچنان درچارچوب یک تمدن
مشخص باقی مانده است. هانتینگتون: من ادعا نمی کنم،تمامی درگیریها و جنگهاي جهان براساس نظریه من اتفاق می افتند. این
یک واقعیت است، که تعداد زیادي ازجدالها در داخل تمدنها روي می دهد.ولی اگر چنین درگیریهایی میان چندتمدن گوناگون
به وقوع بپیوندد،صلح جهانی را دستخوش خطرمی کند. اشپیگل: آیا فکر نمی کنید این استثنا در نظریه شما یک قاعده باشد؟ شما
جهان اسلام را دشمن متحد و یکپارچه غرب معرفی می کنید، در صورتی که هرج و مرج و اختلاف در درون جهان اسلام ازهمه
جاي دنیا بیشتر است. به عنوان مثال چه وجه اشتراك سیاسی بین یک کشور مسلمان و در عین حال توسعه یافته و دمکرات مانند
مالزي با امپراطوري روحانیون ایران وجوددارد، که به نوبه خود با گروه طالبان مخالف است؟ هانتینگتون: من ادعا نمی کنم،که
تمامی جهان اسلام علیه غرب هم قسم شده است. من در کتابم هم ازجنگهایی که در داخل جهان اسلام روي می دهد و هم از
جنگهایی که مسلمانان با پیروان سایر ادیان به راه می اندازند، سخن می گویم. تنهادر اینجا ذکر این نمونه کافی است که مسلمانان
در جریان جنگ بوسنی مشکل مسلمانان بوسنی را مشکل خود می دانستند. اشپیگل: این خیلی غیرمنصفانه است که جنگ بالکان
را با نبرد بین فرهنگها و یا یک جنگ مذهبی مقایسه کنیم ;کاري که شما انجام داده اید. اما اجازه بدهید از موضوع خارج نشویم.
اولا در جریان جنگ بالکان از مسلمانان بوسنی آن طور که باید حمایت نشد ;ثانیا ارسال اسلحه به بوسنی توسط کشورهاي مسلمان
مانند ایران و ترکیه با چراغ سبز آمریکا انجام شد. هانتینگتون: کشورهاي مسلمان براي حمایت از مسلمانان بوسنی صدها میلیون
دلار هزینه کردند، که این امر باعث شد توازن قوا به ضرر صربها تغییر کند. اشپیگل: ما در اینجا یکی ازجنگهاي بزرگ پس از
پایان جنگ سرد، یعنی مناقشه کویت را موردبررسی قرار می دهیم. در جریان جنگ خلیج فارس براي بیرون راندن صدام از کویت
ائتلافی مرکب ازکشورهاي اسلامی مانند عربستان سعودي و غرب تشکیل شد ;چون جنگ کویت یک جنگ فرهنگی نبود،بلکه
تنها یک نبرد کلاسیک وژئوپولیتیک بر سر مواد اولیه وحوزه هاي قدرت و نفوذ بود... هانتینگتون: ... اما از جانب دیگرصدام
حسین موفق شد، پاي اسلام را به این جنگ باز کند. جنگ خلیج فارس، صدام حسین را در بخش اعظم جهان اسلام به یک
قهرمان تبدیل کرده است. صفر الهولی،رییس مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه ام القري مکه، در سال 1993 درباره جنگ خلیج
صفحه 33 از 49
فارس گفت: این جنگ، جنگی علیه عراق نیست، بلکه در آن غرب در برابر اسلام صف آرایی کرده است. همچنین آیۀ الله علی
خامنه اي، رهبر مذهبی ایران، کینه خود را نسبت به دشمن عراقی اش فراموش کرده و نبرد باغرب را جهاد نامید. اشپیگل: نقاط
ضعف نظریه شماهنگامی بیشتر آشکار می شود، که شما سعی می کنید، محوري متشکل از کشورهاي معتقد به آیین کنفوسیوس و
جهان اسلام راتهدیدي براي غرب معرفی کنید. شمادر کتاب خود چنین پدیده اي راکانون جنگهاي آینده، می دانید. به اعتقاد شما
کشورهایی مانند چین،پاکستان و ایران چگونه می توانند درکنار هم قرار گیرند؟ هانتینگتون: جمهوري خلق چین در آستانه تبدیل
شدن به یک قدرت اقتصادي و نظامی جهانی است. پکن به ایران و پاکستان تکنولوژي هسته اي فروخته است. همکاري نظامی بین
مهمترین کشورهاي کنفوسیوس و مهمترین ممالک جهان اسلام را نمی توان نادیده گرفت، و این همان چیزي است که غرب را
بشدت تهدید می کند. اشپیگل: معمولا تکنولوژي تسلیحاتی را به کشوري می فروشند، که بالاترین قیمت رابپردازد. آمریکاییها نیز
مدرن ترین جنگ افزارها را در اختیار عربستان سعودي قرار داده اند، بدون اینکه کسی از دوستی بین اسلام ومسیحیت حرفی زده
باشد.بزرگترین نگرانی پکن در شرایطکنونی همان اسلام است. ساکنان مسلمان استان سین کیانگ، درشمال غربی چین، که اغلب
آنها ازاقوام ترك هستند، هر آن ممکن است علیه حکمرانان کمونیست چین دست به شورش بزنند. هانتینگتون: حق با
شماست،همکاري بین چین و کشورهاي مسلمان یک رابطه تاکتیکی است. امااین همکاري خطر گسترش سلاحهاي هسته اي را
افزایش می دهد. در اینجا مایلم جمله اي را ازهمکار فقیدم، آقاي توماس کوهن نقل کنم، که می گوید: یک نظریه تنهاباید از
نظریه هاي دیگر بهتر باشد وهیچ لزومی ندارد نظریه اي بتواندهمه چیز را تشریح کند. زیرا هیچ فرضیه اي قادر به این کار نیست.
آیاشما نقشه بهتري در اختیار دارید که با کمک آن بتوانید راه خود را درجهان امروزي بیابید؟ اشپیگل: شما می گویید، تمدنهاي
جهان همواره از هم فاصله می گیرند.در حالی که دیگران معتقدند روندجهانی شدن آنها را به هم نزدیک می سازد. اینان براي
اثبات ادعاي خود برخی از مظاهر جهانی شدن رانیز ذکر می کنند، مانند شبکه تلویزیونی ام.تی.وي، مکینتاش،مک دونالد موسیقی
تند و... آیاهم اکنون در جهان یک فرهنگ جهانی تحت تاثیر غرب وجود ندارد؟آیا کودکان ممالک مسلمان و نیزکشورهاي
کنفوسیوس شیفته میکی موس و واکمن نیستند؟ هانتینگتون: تمامی تمدنهاي جهان مایلند خود را با شرایط تازه وفق دهند ولی این
به معناي غربی شدن فرهنگهاي غیر غربی نیست. به عنوان مثال اگر روس ها کوکاکولابنوشند، به طور خودکار آمریکایی نمی
شوند، و یا ما به هنگام خوردن سوشی (نوعی غذاي ژاپنی)، مانندژاپنی ها فکر نمی کنیم. در حقیقت آنان با این کار بخشی از
فرهنگ غرب را از آن جدا کرده و آن را بافرهنگ خود تلفیق می کنند. اشپیگل: فکر نمی کنیم، شمامنکر این حقیقت شوید که
محصولات هالیوود و برنامه هاي تلویزیونی دیسنی، بر عادتها و طرزفکر مردم سایر نقاط جهان مانندهند یا چین نیز اثر می گذارد.
هانتینگتون: آزادي بیان در ذات فرهنگ غرب است. اشپیگل: آیا این بدان معناست،که ما باید دیگران را مجبور کنیم که مانند
غربیها فکر کنند؟ هانتینگتون: نه! این تصور، که ما باید پیروان فرهنگهاي دیگر راوادار کنیم تا نظام ارزشی ما والگوهاي سازمانی
این گفتگو با ? × آن را بپذیرند،تصوري اشتباه و شاید غیراخلاقی است ;از طرف دیگر این کار نتایج بدي براي ما به همراه د
در مجله اشپیگل، شماره 48 به چاپ رسیده و ترجمه آن نیز درشماره 56 مورخ [AtombombeUnddann die] : عنوان
24/9/75 مجله ترجمان منتشر شده است.
آمدنم دور نیست
رضا بابایی باغها را چراغان کنید ;بوي انار، مشام پرستوها را دیگر نمی?گزد. زاغکی، زیر سروبن خزیده است ;پیدایش کنید;
به?خم رنگ بیندازیدش، طاووس می?شود. امروز همه از دایره بیرون?ترند. ( 1) کمرها که آلوده صد بندگی بودند، شال
همت?به?خود پیچند که پیچ و تاب راه هنوز بسیار است. تاجهایی که مرداب افکندگی، قی می?کردند، اینک تکه?پاره?هاي
صفحه 34 از 49
سنگفرش بازارند. آمدنم، مثل شعر، ناگهانی است ;مثل سبزه، نقاش زمین است ;مثل گریه، با خود هزار عاطفه می?آورد ;به
شیرینی یاري است که رقیب مومیایی او، شمع رابه عزا نشانده است. آمدنم، مثل تحویل سال است ;پر از خنده و دیدار. آمدنم،
آمدنی است. فانوس?ها را یک?یک به کوچه آورید ;درآبگینه?هایشان آتش بریزید، تا در صبح استقبال، کسی?دلمرده نباشد.
غنچه?ها را دیگر، چشمه?هاي خون نخوانید. ابرها،پیغام طراوت می?گزارند، گریه آسمان نیستند. درکوچه?هاي بن بست،
عروسی بس است ;از آن همه?حجله که در تابوت نحوست می?گذاشتید، شرمناك?نیستید؟ من در راهم. اندك آب خود را به
خاك راه آلوده نکنید.من با خود یک اقیانوس ابر آورده?ام ;همه از بهرشماست. شنیده?ام بچه مرشدهاي خاخام، عکس
مرامی?دزدند، حمایل می?کنند، و کنار نیل می?روند، تا چندگرم مهربانی از خدا پس انداز کنند. شنیده?ام از پشت ابرهاي سیاه
و سرد، بر سر شماآهنهاي گرم می?ریزند. شنیده?ام با شما آن می?کنند که عجوزه?هاي روستاي?پایین رودخانه، با گنجشکان
بی?آزار. شنیده?ام فرعون زاده?هاي اهرام خو، به شمامی?خندند و غیبت مرا تسخر می?زنند. به آن گورهاي ایستاده بگویید:
موسی، برادر من،جمله شما را به هیچ فروخت، و اگر هیچ، سایه?اي?می?داشت، شما را از آن نیز بهره نبود. بگویید: هیچستان
شما، از روي نیل تا پایین آن?است ;آنجا که فرعون براي شما میراث گذاشت. به آنها بگویید: آسمان حجاز به نیاي من گفته
است:شما همان نامردمانی هستید که از گاو موسی شیر به?لب و دهان خود پاشیدید، اما دختران خود را هلهله کنان?به نکاح
گوساله?ي سامري در آوردید. کابین آن را هم?ستاندید: چهل سال سعی بی صفا. من از مقدار شما بیشم. حدیث?خار و گل، یا
شمع و پروانه، یا تشنه و آب، یاباغ و بهار، رهاکنید که اینها همه کهنه ردایی است نخ?نما. ندبه بخوانید ;ندبه همیشه تازه است.
ندبه هر روزشما را جمعه می?کند. کاش همیشه کودك می?ماندید، و با من به همان?زبان گریه سخن می?گفتید. چقدر دوست
دارم این تنهازبان زنده را. گریه تنها زبانی است که دروغ را نمی?شناسد، ودرس فریب در واژگان مدرسه او نیست. حسرت
نخورید به روزگار کسانی که در بازارمی?ایستند، و در خانه نشستن را از یاد برده?اند. روزبیدارند، و شب نیز بیدار. حسرت، وقف
2) و با آواز قناریها،تا آخرین ایستگاه پرستوها پرواز را ) « سر و دستار نداند که کدام اندازد ?» تازه جوانی است که در پاي حبیب
خریده?است. مرا بخواهید ;اگر بهاي آن شکستن?است ;ماه?بی?شکستن تمام?نمی?شود. از من برخیزید ;اگرآخر آن نشستن
است. شمع ازشعله برخاسته، نشست. ترازوي نیاز شما از نماز هم پر می?شود ;کفه آن رابه زر نیالایید. آفت عشق را بشناسید:
بی?تابی است. آمدنم. دور نیست. معشوقه بسامان شد، تا باد چنین بادا کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا ملکی که پریشان
شد،از شومی شیطان شد باز آن سلیمان شد، تا باد چنین بادا یاري که دلم خستی، در بر رخ ما بستی غمخواره یاران شد، تا باد چنین
بادا شب رفت صبوح آمد، غم رفت فتوح آمد خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا عید آمد و عید آمد، یاري که رمید آمد عیدانه
فراوان شد، تا باد چنین بادا ( 3) پی?نوشتها: 1. دور تو از دایره بیرون تر است از دو جهان قدر تو افزون تر است نظامی، مخزن
الاسرار. 2. اي خوشا دولت آن مست که در پاي حریف سرو دستار نداند که کدام اندازد حافظ 3. دیوان شمس، تصحیح فروزانفر،
.55 ، ج 1، ص 56
اسب و شمشیر
اذکوتکین با یزید بن عبدالله جنگید ناحیه وسیعی را از مرزعراق تا همدان به تصرف خود درآورد و به خزائن یزید بن عبدالله » وقتی »
دستیافت، ما مجبور شدیم که خزانه را به اذکوتکین بدون هیچ کم و کاستیتحویل دهیم. [وقتی مشغول این کار شدیم] شخصی
نزد من آمد و گفت کهیزید بن عبدالله فلان اسب و فلان شمشیر را جهت تقدیم به حضرت حجت،عجلاللهتعالیفرجه، کنار گذاشته
بود. من هم از تحویل آن دو خودداريکردم و امیدوار بودم بتوانم آنها را براي مولایمان حضرت حجت،عجلاللهتعالیفرجه،
اذکوتکین ] سخت گرفته و [بهدقتحسابکشی کردند] و من دیگر نتوانستم که از تحویل دادنشانخودداري » نگهدارم. اما [ماموران
صفحه 35 از 49
این هزار دینار » : کنم ارزش آن دو را حدودا هزار دینار تخمین زدم و وجه آن راکنار گذاشتم و تحویلشان دارم. و به خزانهدار گفتم
روزي در خانه نشسته «. را بگیرو در یک جاي مطمئن نگه دار و هرگز آن را براي خرج کردن به من نده هرچند بسیار نیازمند باشم
بودم و به کارها رسیدگیکرده، گزارشات را گوش میدادم و امر و نهی میکردم که ابوالحسن اسديکه گاهی نزد من میآمد و
من نیازهاي او را برطرف میکردم، نزد من آمد.مدت زیادي نشست. من نیز [از انجام کارها] بسیار خسته شده بودم [ومیخواستم
من به خزانهدار دستور دادم که جایی در خزانه براي «. باید تنها با توسخن بگویم » : گفت «؟ چه کار داري » : استراحت کنم] گفتم
ماآماده کند. وقتی وارد خزانه شدیم نامه کوچکی را بیرون آورد که حضرتحجت، عجلاللهتعالیفرجه، در آن خطاب به من نوشته
«! اي احمد بنحسن! هزار دیناري را که بابت وجه آن اسب و آن شمشیر در نزد تو داریمبه ابوالحسن اسدي تحویل بده » : بود
[هنگامی که از مضمون نامه مطلع شدم] بهسجده افتادم و خدا را شکر کردم که بر من منت نهاد و دانستم که ایشانحجتبر حق
خداوندند. زیرا هیچ کس غیر از خودم از این موضوع اطلاعینداشت. آنقدر خوشحال از منتی که خداوند بر من نهاده بود شدم که
611 ایضا: فرجالمهموم - سید بن - ر.ك: بحار - ج 51 - ص 303 ایضا: م م - ص 610 × «. سههزار دینار نیز بر آن مال افزودم
طاووس
کیسه سر به مهر
ايابیروح! تو در شهر ما از جهت دین و تقوا مطمئنترینکس هستی میخواهم » : روزي زنی از اهالی دینور نزد من آمد و گفت
«.[ باشد. انشاءالله [موفق خواهم شد » : گفتم «. امانتی را به تو بسپارم که آن را بهمحلش برسانی و نسبتبه [اداي امانت] استوار باشی
دراین کیسه سربسته مقداري درهم نهادهام. آن را باز مکنو در آن منگر تا به کسی که از محتواي آن تو را آگاهسازد » : گفت
برسانی و این نیز گوشوارهام است که ده دینارارزش دارد در آن سه دانه مروارید به ارزش ده دینارتعبیه شده است. از حضرت
سؤالت »: گفتم «. صاحبالزمان،عجلاللهتعالیفرجه، نیز سؤالی دارم که بایستی جوابآن را پیش از آنکه تو سؤال کنی بفرمایید
مادرم هنگام عروسی من دهدینار از کسی که من او را نمیشناسم قرض گرفته بود ومن میخواهم آن را پس » : گفت «؟ چیست
با خود گفتم: «! بدهم اگر حضرت،عجلاللهتعالیفرجه، آن شخص را بر من معلوم نموده ودستور بفرمایند قرضم را ادا میکنم
گو یا ظن «؟ اینمطلب را چگونه به جعفر بن علی - کذاب، عمومی امامزمان، عجلاللهتعالیفرجه، که ادعاي امامت میکرد -بگویم »
«. این [سؤالات]امتحانی استبین من و جعفر بن علی » : آن زن آن بود که ممکن است جعفر بنعلی امام باشد - والله اعلم. زن گفت
حاجتی » : در بغداد به نزد حاجز بن یزید وشاء - از وکلاي امامزمان، عجلاللهتعالیفرجه - رفتم و بر او سلام کرده ونشستم. گفت
اي احمد بن » : گفت «. مالی نزد منهست که تا از کیفیت و مقدار آن خبر ندهید، نمیتوانم آنرا به شما تحویل دهم » : گفتم «؟ داري
در ابتدا نزدجعفر » : وقتی به سامره رسیدم، گفتم « ! لاالهالاالله! عجب کاري به عهدهگرفتهام » : گفتم «. ابیروح! بایدبه سامره بروي
ابتدا نزد ایشان -امام هادي، علیهالسلام، و امام حسن عسکري،علیهالسلام، و امام زمان، » : بعد فکر کردم و گفتم «. بردم
عجلاللهتعالیفرجه - میرومتا ایشان را امتحان کنم. اگر به نتیجه نرسیدم نزد جعفرخواهم رفت. هنگامی که - به محله عسکر و خانه
بله »: گفتم «؟ تو احمد بن ابی روح هستی » : ابامحمدحسن بن علی عسکري، علیهالسلام، نزدیک شدم، کنیزيبیرون آمدم و گفت
بسماللهالرحمنالرحیم. اي پسر ابیروح! عاتکهدختر دیرانی کیسهاي که هزار » : این نامه مال توست آن را بخوان نوشتهبود » : گفت
درهم به گمان تو در آناستبه تو امانتسپرده در حالی که گمان تو درستنیست. تو اداي امانت کرده و کیسه را باز نکردهاي
ونمیدانی در آن چه مقدار وجود دارد. در آن هزار درهم وپنجاه دینار است و گوشوارهاي که آن زن گمان میکردکه ده دینار
ارزش دارد اما درست گفته که سه دانه نگیناز مروارید در آن تعبیه شده که کمی بیش از ده دینار آنرا خریده است. گوشواره را
به کنیز ما بده که آن را به اوبخشیدهایم و برو به بغداد و مال را به حاجز بده و از اوآنچه به تو میدهد بگیر تا خرج راهت کنی. و
صفحه 36 از 49
اما آن دهدیناري که آن زن گمان میکند که مادرش در عروسی اوقرض گرفته و نمیداند که صاحبش کیست. این چنیننیست او
میداند صاحبش کیست. صاحب آن ده دینارکلثوم دختر احمد است که از دشمنان ما اهلبیت است وآن زن دوست ندارد که آن
را به او بدهد و میخواهد آنرا بین خواهران خود قسمت کند. ما به او اجازه دادیم. اماوقت کند بین خواهران نیازمندش تقسیم
نماید و دیگر ايابیروح! براي امتحان جعفر به نزد او مرو و باز گرد بهدیار خود که عمویت فوت کرده استخانواده و مال او
بعد از مطالعه نامه] به بغدادبازگشتم و کیسه را به حاجز دادم آن را شمرد هزاردرهم و پنجاه دینار بود و ] «. راروزي تو کرده است
آن راگرفته و به خانه[اي که براي اقامت در بغداد «. دستور دادم که این را براي خرجی به تو بدهم »: سی دینار به من داد و گفت
گرفته بودم]بازگشتم که خبر آوردند عمویت مرده و خانوادهامخواستهاند که باز گردم. پس بازگشتم و دیدم خبرصحیح بوده و سه
601 ایضا: - 600 - 296 ایضا: م م - ص 599 - ر.ك: بحار - ج 51 - ص 295 × . هزار دینار و صد درهم به من به ارثرسیده است
خرایج - قطب راوندي
تو اگر بیایی ...
سلام بر دلهاي شکسته سلام بر سینه?هاي سوخته سلام بر دستهاي خسته سلام بر آسمان نگاههاي بارانی سجاده?اي بر طپشهاي
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی چه » دلم می?گسترانم آه، که این کلام چقدر زمین گیراست و هواي روزگاران چه دلگیر
مهربان سالار ما را دریاب که هنوز غارنشین نفس اماره خویشیم. مولاي عزیزم، پدر ? « زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
مهربانم! بی تو خورشید در افق?هاي غم فرو می?رود بی تو یاسها شکفتن نمی?دانند بی تو تابوت آرزوها بر شانه لحظه?ها
سنگینی می?کند بی تو خستگان و دلسوختگان قدومت می?میرند بی تو گلهاي نرگس عطر پریشانی و زمزمه زندانی می?دهند
حال اگر تو بیاي از طلوع تا غروب از شفق تا فلق دسته دسته آیه?هاي نور خواهد بود شکوفه و گل و سرور خواهد بود اگر تو
بیایی تمام واژه?ها صبور خواهند بود تو اگر بیایی از گرماي نگاهت نرگسهاي دشت می?رویند و دستان خسته?ام باغبان نهال
عشقت می?شوند. تو اگر بیایی برهوت زندگی به ظهور لاله حضورت آباد می?شود. تو اگر بیایی اشک غم بر چهره ماتم
می?میرد و رنگ شادمانی می?گیرد. اینک... دلسوختگان، ندبه خوانان مولا، هزاران هزار گل نثار بغض گلویتان بار غم بشویید و
سرود تبریک بخوانید که مولا می?آید آقا می?آید سرور می?آید به امید جانفشانی درصبح ظهورت اللهم عجل لولیک الفرج ز -
مزینانی - طالقان
طواف ماندگار
مریم ضمانتی یار تنها دو روز به سفرم باقی مانده?بود و هرچه به لحظه حرکت نزدیکترمی?شدم بر دلهره و اضطرابم
افزوده?می?شد. تصور اینکه بین چند میلیون?انسان غریب مانده باشم و هیچ کس?هم نباشد که به من کمک کند دلم
رامی?لرزاند. پدر انگار نگرانی را درچشمان اشک آلود من دید که از جابلند شد، به طرفم آمد و دستهایم رابین دستهاي گرمش
گرفت و گفت: - تو خوشحال نیستی دخترم؟خوشحال نیستی که به چنین سفري?می?روي؟ شرمنده سرم را به زیر انداختم وگفتم:
چرا پدر خوشحالم... مگرمی?شود به کسی بگویند قرار است?به?زیارت خانه خدا بروي و او خوشحال?نباشد. مشکل من تنهایی
است.شوهرم با من نیست و من از ابهت وعظمت این سفر می?ترسم و از ناتوانی?خودم در برابر آن همه جمعیت. پدر با مهربانی
دستم را نوازش?کردوگفت: نگران نباش دخترم.پیوسته بگو یا علیم و یا خبیر. مطمئن?باش خدا از تو حمایت و
دستگیري?می?کند. سفر حج?بر تو واجب است وخدا هم از میهمانان خود که راه رانمی?شناسند و آشنایی ندارند
حمایت?می?کند. صورتم از اشک خیس بود. درتمام عمرم هرگز دچار چنین دلهره?اي?نشده بودم. گرچه دلهره?اي شیرین?بود.
صفحه 37 از 49
براي آخرین خداحافظی به طرف?پدرم رفتم. بیش از همه دلم?می?خواست در این سفر او همراهم?بود. دستش را بوسیدم و
گفتم: ازتنهایی می?ترسم. پدر با مهربانی پیشانی?ام رابوسید و گفت: ذکر یا علیم و یا خبیر رافراموش مکن، خدا با توست... با
بستگان و عزیزانم، با چشمانی?اشکبار خداحافظی کردم. از پله?هاي?هواپیما که بالا رفتم قلبم بشدت?شروع به تپیدن کرد. زیرلب
زمزمه?کردم: خدایا من خودم را به تومی?سپارم، یا علیم و یا خبیر.... در میقات احرام بستم و پا به?مسجدالحرام گذاشتم. نگاهم
تابلنداي خانه خدا پرکشید. دلم از یک?حس دلپذیر لبریز شد: خدایا از اینکه?مرا به خانه خودت دعوت کردي تو رابا همه وجودم
شکر می?کنم ;امامی?دانی که تنها و غریبم و در میان این?همه زائر کسی پناه و محرم من نیست?تا مرا حمایت کند. خودم را به
تومی?سپارم.... اشک تمام صورتم را پوشانده?بود و جمعیت را تار می?دیدم. جمعیت?به قدري متراکم بود که
احساس?می?کردم اصلا توان طواف ندارم.ابهت فضا مرا چنان تسخیر کرده بودکه سرتا پاي وجودم می?لرزید. بانهایت تلاش،
حجرالاسود را که نقطه?شروع طواف بود پیدا کردم ;اما هرچه?خواستم از همانجا شروع کنم و به?گرد کعبه طواف کنم اصلا
مقدورنبود. دلم شکست. در برابر آن سیل?عظیم جمعیت احساس ناتوانی بردلم?چنگ انداخت. سالها انتظار چنین?لحظه?اي را
کشیده بودم و حالا قادرنبودم قدم از قدم بردارم. اشک مجالی?نمی?داد. با خودم ناله کردم: خدایا من براي?طواف خانه تو آمدم
و می?بینی که بااین ازدحام جمعیت قدرت حرکت?ندارم. خدایا چه کنم.... موج جمعیت از پیش رویم?می?گذشت و من قدرت
پیوستن به این?موج عظیم را نداشتم. دلم بی?قراري?می?کرد و درمانده التماس می?کردم وخدا را صدا می?زدم که ناگهان
دیدم?نقطه مقابل سنگ حجرالاسود بین آن?همه جمعیت، فضایی به شکل یک?استوانه باز شد و کسی در گوشم?آرام گفت:
دلم فروریخت. شوقی سراپاي?وجودم را دربرگرفت. وارد «. خودت را به امام زمانت?بسپار و در این فضا با او طواف کن »
آن?فضاي خالی از جمعیت?شدم. دیدم?پیش رویم حضرت امام زمان ،عجل?الله?تعالی?فرجه، مشغول طواف?هستند و پشت?سر
آن حضرت، سمت?چپ شخص دیگري است. من پشت?سر آن حضرت قرار گرفتم و باآرامش مشغول طواف شدم. در
آن?لحظات نه تنها از آن سیل جمعیت?احساس فشار نمی?کردم که حتی?انگشت کسی هم به من نخورد. درتمام مدتی که هفت
دور طواف بر گردخانه خدا می?کردم با دست?شانه?هاي?حضرت را نوازش می?کردم و با اوزمزمه کرده و اشک می?ریختم.
ولی?چهره نورانی شان را نمی?دیدم ;چراکه حضرت پشت?به من و رو به?جمعیت پیش می?رفتند و در حال?طواف بودند.
آسمان در آن لحظات در برابروسعت آرامش و سرور من کوچک وناچیز بود. اشک می?ریختم و با آن?حضرت نجوا می?کردم.
طواف هفتم?که به آخر رسید ;ناگهان خود رابیرون از آن فضاي معطر یافتم ودیگر نه امام زمان، عجل?الله?تعالی?فرجه، را دیدم
و نه?فردي که همراه آن حضرت بود.... ناله?ام بلند شد و اشکم بیش ازپیش جاري و این تاسف برایم باقی?ماند که چرا به
حضرت سلام نکردم?تا صداي دلنشینش را بشنوم و پاسخ?سلامم را بگیرم... اشک مجالم نمی?داد حرف بزنم.پدرم پیشانی ام را
بوسید و گفت:زیارتت قبول دخترم. چه کردي؟ گریه امان نمی?داد که حرفی بزنم.پدر بانگرانی پرسید: چرا حرف?نمی?زنی
دخترم؟ چه کردي؟ میان گریه گفتم: طواف... طواف?کردم پدر، طوافی که هرگز از یادم?نمی?رود. پدر گفت: دیدي گفتم که
خدامیهمان خانه?اش را به حال خودوانمی?گذارد. گفتم: پدرجان من... من طواف?خانه خدا را همراه و همقدم با امام?زمان
انجام دادم... چشمان پدر پر از اشک شد: باامام زمان؟! - بله... او به فریادم رسید... در اوج?ناامیدي بودم که کسی در
من در تمام?طواف دستم بر روي شانه?هاي?مولایم بود و با او «... خودت را به امام زمانت?بسپارو با او طواف کن » : گوشم?گفت
درد دل می?کردم وحرف می?زدم... پدر چشمان اشک آلودم را بوسیدو گفت: به فداي مولایی که زائران?غریب را حمایت
می?کند و به فداي?دیدگان تو که امام عصر را زیارت?کرده?اي...
خدا کند تو بیایی
صفحه 38 از 49
سید مهدي شجاعی از عمق ناپیداي مظلومیت ما،صدایی آمدنت را وعده می?داد. صدا را، عدل خداوندي صلابت?می?بخشید و
مهر ربانی گرما می?داد. و ما، هر چه استقامت، از این صداگرفتیم و هرچه تحمل، از این نوادریافتیم. در زیر سهمگین?ترین
پنجه?هاي?شکنجه تاب می?آوردیم که شکنج?زلف تو را می?دیدیم. در کشاکش?تازیانه?ها و چکاچک شمشیرها، برق?نگاه
تو تابمان می?داد و صداي?گامهاي آمدنت توانمان می?بخشید. رایحه?ات که مژده حضور تو را بردوش می?کشید مرهمی بر
زخمهاي?نو به نومان بود و جبر جانهاي?شکسته?مان. دردها همه از آن رو تاب?آوردنی بود که آمدنی بودي. تحمل شدائد از
آن رو شدنی بودکه ظهورت شدنی بود و به تحقق?پیوستنی. انگار تخم صبر بودیم که در خاك?انتظار تاب می?آوردیم تا در
هرم?خورشید تو به بال و پر بنشینیم. سنگینی بار انتظار بر پشت ما،سنگینی یک سال و دو سال نیست?سنگینی یک قرن و دو قرن
نیست.حتی از زمان تودیع یازدهیمن?خورشید نیست. تاریخ انتظار و شکیبایی ما به آن?ظلم که در عاشورا بر ما رفته
است?برمی?گردد، به آن تیرها که از کمان?قساوت برخاست و بر گلوي?مظلومیت نشست، به آن سم اسبهاي?کفر که ابدان مطهر
توحید را مشبک?کرد. به آن جنایتی که دست و پاي?مردانگی را برید. از آن زمان تاکنون ما به آب حیات?انتظار زنده?ایم،
انتظار ظهور منتقم?خون حسین. تاریخ استقامت ما از آن زمان هم?دورتر می?رود، از عاشورا می?گذرد وبه بعثت پیامبر اکرم
می?رسد. هم اودر مقابل همه جهل و ظلم و کفر وشرك و عناد و فسادي که جهان آن?زمان را پوشانده بود وعده می?فرمودکه
کسی خواهد آمد. نامش نام من،کنیه?اش کنیه من، لقبش لقب من،دوازدهمین وصی من خواهد بود وجهان را از توحید و عدل و
عشق و دادپر خواهد فرمود. اما تاریخ صبر و انتظار ما به?دورترها برمی?گردد، به مظلومیت وتنهایی عیسی، به غربت موسی،
به?استقامت نوح و از همه اینها گذرمی?کند تابه مظلومیت هابیل می?رسد. انتظار و بردباري ما را وسعتی?است از هابیل تاکنون و
تا برخاستن?فریاد جبرئیل در زمین و آسمان وآوردن مژده ظهور امام زمان. آري و در آن زمان هستی حیات?خواهد یافت، عشق پر
و بال خواهدگشود و در رگهاي خشکیده علم،خون تازه خواهد دوید. پشت هیولاي?ظلم و جهل با خاك، انس جاودان?خواهد
گرفت، شیطان خلع سلاح?خواهد شد، انسان بر مرکب رشدخواهد نشست و عروج را زمزمه?خواهد کرد.
مسجد مقدس جمکران از دیدگاه بزرگان
چندي پیش به همراه تعدادي ازدوستان و همکاران واحدهاي مختلف معاونت فرهنگی مسجدمقدس جمکران، با هدف استفاده
ازرهنمودهاي روشنگرانه حضرت آیۀ الله صافی گلپایگانی،مدظله العالی، به خدمت معظم له رسیدیم با وجود آنکه در یک ساعت
نابهنگام به منزل حضرتشان مراجعه کرده بودیم با روي گشاده و صفا وصمیمیت خاصی در اتاق کوچکشان پذیرایمان شدند و
وقتی یکی ازدوستان گفتند این جمع ازخدمتگزاران مسجد مقدس جمکران هستند ;بیش از پیش به تشویقمان پرداختند و آن گاه
که در زمینه برنامه هاي تحقیقاتی و پژوهشی وارشادي و تبلیغی از طریق ارائه گزارشی و طرح سؤالاتی خواستاررهنمودهایی شدیم
در هر موردي به اندازه اي که وقت اقتضا می کردمطالب راهگشا و سازنده اي را بیان فرمودند. از جمله مسائلی که در آن جلسه
مطرح شد بیان میزان اعتبارحکایت بناي مسجد مقدس جمکران بود و اینکه می بینیم گاهی به بهانه هاي مختلف افرادي با
وجوداقبال بسیار زیاد عاشقان ولایت وامامت در طول تاریخ به این میعادگاه عاشقان مخلص حضرت امام زمان ،عجل الله تعالی
فرجه، سعی می کنند ازطریق بی اساس و ساختگی خواندن جریان دستور بناي مسجد جمکران توسط حضرت ولی عصر ،عجل الله
تعالی فرجه، علاقه مندان به این مکان شریف را دلسرد نمایند ;لذااز حضور مبارك آیۀ الله صافی گلپایگانی، مدظله العالی،
درخواست شد که در این مورد نظر خودشان رابیان کنند. ایشان در این باره به نحواختصار فرمودند: بعضی از افراد دیرباورند ;لذا
دراغلب مسائل شبهه و وسوسه می کنندوگرنه مساله بناي مسجد مقدس جمکران مثل سایر مسائل تاریخی بلکه قویتر از خیلی از
مسائل تاریخی که داریم به ما نقل شده است. مگر درکتابهاي تاریخی براي همه مسائل وحوادث تاریخی سند ذکر کرده اند؟آنچه
صفحه 39 از 49
مونس الحزین حکایت دستوربناي مسجد جمکران نقل شده است شواهد و قرائن و قواعد » که هست اینکه در تاریخ قم ازکتاب
زیادي هم آن را تایید می کنند که از جمله آنهاکرامات بسیار زیادي است که در این مکان شریف در طول تاریخ واقع شده است.
بعلاوه علماي بسیار بزرگی نظیر میرزاي قمی و... به این مساله بیشتر احاطه داشته اند در این مطلب شک هم نکرده اند و از ابتداي
امر روال این بوده است که به این نقلها اعتمادمی شود ;به عنوان مثال حالا اگر کسی بگوید اینکه می گویند قبر زکریا بن آدم یا قبر
علی بن بابویه در قم است این را من قبول نمی کنم. مگر چه دلیلی دارید که این احتمال نبود را رد کنید؟در اینگونه از موارد که
شهرت تاریخی مستمر داریم که فلان قبر متعلق به فرضا ابن بابویه است ;نمی شودبدون دلیل گفت: نخیر این قبر تعلق به او ندارد;
چرا که در مقابل این همه شواهد و قرائن تاریخی که هست اگرکسی منکر بود، او باید دلیل بر انکارخود بیاورد. بعلاوه در مورد
مسجد مقدس جمکران من خودم حضور داشتم که کسی از حضرت آیۀ الله بروجردي،رضوان الله تعالی علیه، پرسید که نماز مسجد
جمکران را به قصد ورودبخوانیم یا نه؟ (قابل تذکر است که حضرت آیۀ ا...بروجردي در این گونه از مطالببسیار دقیق بودند در
احکام هم اگر یک دلیل محکمی در بین نبود حکم نمی کردند) در این مورد وقتی آن شخص این سؤال را مطرح کرد ایشان تامل
بدیهی است که اگر حضرت ایشان با آن توجه و دقت واحتیاطی «. به قصد ورود بخوانید » : کردندو سپس با قاطعیت تمام فرمودند
که داشتند، آن حکایت راقبول نداشتند و یا خودشان به یک طریق دیگري که صدر در صد مورداعتمادشان بود به این موضوع
نرسیده بودند آن حرف را نمی زدندمعلوم می شود که آن مرحوم کاملا به مساله دستور بناي مسجد مقدس جمکران توسط امام
زمان ،عجل الله تعالی فرجه، اطمینان داشتندکه فرمودند به قصد ورود بخوانید.
یک کتاب در یک مقاله
مهدي موعود، عجل?الله?تعالی?فرجه، مؤلف: علامه ملا محمد باقر مجلسی?رحمۀ?الله ترجمه: حسن بن « مهدي موعود » : نام کتاب
محمد ولی ارومیه?اي?رحمۀ?الله تحقیق: واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران نوبت
چاپ: اول، (پاییز 1376 ، پانزدهم شعبان? 1418 ) تیراژ: 2500 قیمت دوره: 4800 در لابه?لاي مجموعه معارف ومسائل اسلامی
بعضی از بخشها به?لحاظ اهمیت?خاصی که دارد همواره?مورد توجه اندیشمندان واقع گشته ودر نتیجه رسالات و کتابهاي زیادي
باهدف تبیین و پاسخ به شبهات وپرسشها در آن زمینه به نگارش درآمده است. بدون اغراق این قبیل ازآثار امروزه جزء بهترین و
نابترین?منابعی هستند که اهل تحقیق?می?توانند با استفاده از آنها به?نیازهاي علمی و اعتقادي جامعه?اسلامی مناسبترین پاسخ را
ارایه?دهند. یکی از این عرصه?ها معارف?مربوط به امام زمان، علیه?السلام،است، که آثار گرانقدري در این زمینه?از علماي
بزرگ اسلام اعم از شیعه وسنی به جاي مانده است که هر یک ازآنها در نوع خود بسیار ارزشمندند بااین همه بعضی از آنها از
اهمیت?بیشتري برخوردارند. یکی از این آثار جلد سیزدهم ازمجموعه 25 جلدي بحارالانوار (چاپ?سنگی) است ( 6) که در ضمن
سی وشش باب به تبیین معارف امام زمان ،عجل?الله?تعالی?فرجه، می?پردازد ومهمترین ویژگی این اثر آن است که?مشتمل بر
هزار و سیصد روایت ازاهل بیت عصمت، علیهم?السلام،می?باشد. به عبارت دیگر مجموعه?مطالب آن با استناد به سخنان
پیامبراکرم، صلی?الله?علیه وآله?وسلم، و ائمه?اطهار، علیهم?السلام، تنظیم و تدوین?شده است، لذا می?توان آن را جزء
قابل?اعتمادترین آثار در موضوع مزبوربه حساب آورد. از آنجا که این اثرمهم در اصل به زبان عربی نگارش?یافته است، استفاده
از آن براي اغلب?افراد مشکل و یا حتی غیر ممکن است. این امر موجب شده است که?بعضی از علما در صدد برآیند تا آن رابه
که توسط یکی از علماي قرن?سیزدهم به نام میرزا « مهدي?موعود » فارسی ترجمه کنند از جمله آنهاکتابی است تحت عنوان
اینکه »: محمدحسن?ارومیه?اي ترجمه شده است. وي درمقدمه ترجمه خود در زمینه هدف وانگیزه ترجمه این کتاب می?نویسند
مجلد ثالث عشر بحارالانوار ازمابین کتب محتویه بر اخبار و آثارائمه اطهار، علیهم?السلام، به سبب?اشتمالش بر مطالب مهمه
صفحه 40 از 49
علیه(صلوات الله، علیهم) منفرد ممتازاست، حتی از کثرت ملاحت دوشیزگان?مضامین آن عشاق قلوب به صداشتیاق به سوي آنها
در مد اعناق?بوده بلکه عود دلها در مجمره آرزوي?شاهد مقاصد آن می?سوخت و پروانه?خاطرها در پاي شمع تمناي
وصال?عراسیش جان می?باخت لیکن به جهت?غموض عبارات و عربیت کلماتش?دست تمناي وامق افکار اکثر مردم به?دامن
وصال عذراي وي نمی?رسید ودیده مجنون اوهامشان به مشاهده?جمال لیلاي آن فایز نمی?گردد... لهذا درعهد دولت.... به
حسب الاشاره خلعت?عربیت را از بر و دوش غوانی معانی?آن خلع به لغت فارس نقل نمودم به?طرزي که تطابق مضامین ترجمه را
بااصل کتاب در جمیع ابواب مرعی ومنظور داشتم... این کتاب بار اول درعهد قاجار و سپس در سال 1329 ق.در تهران به چاپ
رسید و چاپ اخیرآن به همت واحد تحقیقات مسجدمقدس جمکران در پانزدهم شعبان? 1418 ق. در دو جلد و 1448
صفحه?انجام گرفته است. در بخشی از مقدمه واحدتحقیقات در تبیین بخشی ازویژگیهاي این چاپ آمده است: در چاپ حاضر
علاوه بر دقتهاي?لازم در امور ویراستاري و تنظیم?ابواب، کوشش شده است نقیصه?اي?که در اصل کتاب شریف بحارالانوارو نیز
ترجمه?هاي دیگر... به نظرمی?رسید برطرف شده و با تطبیق متن?احادیث?با کتابهاي مصدر و ذکرنشانی دقیق هر حدیث در آن
کتاب?راه تحقیق بیشتر در منابع و مصادراصلی بحارالانوار بر پویندگان?هموار گردد. در جلد اول این کتاب که مشتمل برهفتصد و
نود و دو صفحه است?بیست و نه باب به شرح ذیل به چشم?می?خورد. باب اول: ولادت با سعادت مهدي
،عجل?الله?تعالی?فرجه، و احوال?مادرش ;باب دوم: بیان نامها و لقبها وکنیه?هاي حضرت مهدي ،عجل?الله?تعالی?فرجه ;باب
سوم: نهی از به زبان آوردن?نام حضرت مهدي ،عجل?الله?تعالی?فرجه ;باب چهارم: صفات حضرت?مهدي ،
عجل?الله?تعالی?فرجه، وعلامات و نسب او ;باب پنجم: آیاتی که به قیام?حضرت قائم ، عجل?الله?تعالی?فرجه،تاویل شده است;
باب ششم: نصوصی که ازخداوند و اباي کرام حضرت قائم ،عجل?الله?تعالی?فرجه، در خصوص آن?حضرت وارد شده است;
لازم به تذکراست که مجموعه مطالب این باب دربیست و پنج?بخش تنظیم و ارائه شده?است. باب هفتم: اخباري که
ازامیرالمؤمنین، علیه?السلام،درخصوص قائم، علیه?السلام، واردشده است ;باب هشتم: اخباري که?درخصوص حضرت مهدي
،عجل?الله?تعالی?فرجه، از امام حسن وامام حسین، علیهماالسلام، وارد شده?است ;باب نهم: اخباري که درخصوص?حضرت
مهدي ، عجل?الله?تعالی?فرجه،از علی بن الحسین، علیه?السلام، واردشده است ;باب دهم: اخباري که درخصوص?حضرت مهدي
، عجل?الله?تعالی?فرجه،از امام باقر، علیه?السلام، وارد شده?است ;باب یازدهم: اخباري که?درخصوص حضرت مهدي
،عجل?الله?تعالی?فرجه، از امام صادق،علیه?السلام، وارد شده است ;باب دوازدهم: اخباري که?درخصوص حضرت مهدي
،عجل?الله?تعالی?فرجه، از امام کاظم،علیه?السلام، وارد شده است ;باب سیزدهم: اخباري که?درخصوص حضرت مهدي
،عجل?الله?تعالی?فرجه، از امام رضا،علیه?السلام، وارد شده است ;باب چهاردهم: اخباري که?درخصوص حضرت مهدي
،عجل?الله?تعالی?فرجه، از امام?محمدتقی، علیه?السلام، وارد شده?است ;باب پانزدهم: اخباري که?درخصوص حضرت مهدي
،عجل?الله?تعالی?فرجه، از امام هادي وامام عسکري، علیهماالسلام، واردشده است. باب شانزدهم: اخباري که از اهل?کهانت
درخصوص حضرت مهدي ،عجل?الله?تعالی?فرجه، وارد گردیده?است ;باب هفدهم: ادله?اي که شیخ?طوسی،
رضوان?الله?تعالی?علیه، دراثبات غیبت آن حضرت در کتاب?غیبت ذکر نموده ;باب هیجدهم: اخباري ك دلالت?دارد بر وجود
سنن و شیوه انبیاء درحضرت مهدي، عجل?الله?تعالی?فرجه،و استدلال بر غیبت او ;باب نوزدهم: اخبار معمرین براي?رفع استبعاد
مخالفین طول غیبت?قائم، علیه?السلام ;باب بیستم: معجزاتی که ازحضرت مهدي، علیه?السلام، ظاهرگردیده و بعضی از احوال او
وسفرایش ;باب بیست و یکم: احوال سفرایی?که در زمان غیبت صغري بین?شیعیان و حضرت قائم، علیه?السلام،واسطه بودند;
باب بیست و دوم: احوال کسانی?که به دروغ ادعاي سفارت حضرت?مهدي، عجل?الله?تعالی?فرجه، رانمودند ;باب بیست و
سوم: ذکر احوال?کسانی که حضرت مهدي ،عجل?الله?تعالی?فرجه، را دیده?اند ;باب بیست و چهارم: خبر سعدبن?عبدالله و
صفحه 41 از 49
دیدن او حضرت قائم،علیه?السلام، را و پرسیدن مسائل خودرا از آن حضرت ;باب بیست و پنجم: بیان علت?غیبت?حضرت مهدي
و کیفیت?بهره?مند شدن مردم از او در زمان?غیبت آن حضرت ;باب بیست و ششم: بیان امتحان?شیعه در ایام غیبت و نهی از
تعیین?وقت ظهور وقوع بداء و درخصوص?وقت آن ;باب بیست و هفتم: بیان فضیلت وثواب انتظار فرج و مدح شیعیان درزمان
غیبت و آنچه که انجام آنها دراین زمان سزاوار است ;باب بیست و هشتم: بیان کسانی?که در غیبت کبري ادعاي دیدن
آن?حضرت را کرده?اند و اینکه آن?حضرت به بیان خلایق می?آید وایشان را می?بینند ;باب نادر: در احوال کسانی که
آن?حضرت را در ایام غیبت کبري نزدیک?به زمان ما دیده?اند ;در پایان هم فهرست آیات به طورتفصیلی ارایه شده است. در
جلد دوم که مشتمل بر ششصدو پنج صفحه است تعدادهفت?باب به?شرح زیر آمده است: باب بیست و نهم: علامات
ظهورحضرت مهدي، علیه?السلام، خروج?سفیانی و دجال... باب سی ام: بیان ظهور حضرت?مهدي ، عجل?الله?تعالی?فرجه، و
آنچه?بر خروج او دلالت می?کند و ;...باب سی و یکم: بیان سیرت وکیفیت رفتار و اخلاق و عدد اصحاب?حضرت مهدي،
عجل?الله?تعالی?فرجه ;باب سی و دوم: بیان چیزهایی که?بنا بر روایت مفضل بن عمر در ایام?ظهور آن حضرت شدنی است;
باب سی و سه: در بیان رجعت?ائمه اطهار، علیهم?السلام ;باب سی و چهارم: ذکر خلفاي?حضرت مهدي، علیه?السلام، و اولاداو و
احوالی که بعد از آن حضرت?واقع می?شود ;باب سی و پنجم: توقیعاتی که ازطرف آن حضرت صادر شده است. آخرین
صفحات این جلد هم به?فهرست آیات اختصاص دارد. پی?نوشتها: 1. این مجلد از بحارالانوار در چاپهاي جدیدشامل جلدهاي 51
. 3. همان، ص? 18 .20 - و 52 و 53 از مجموعه? 110 جلدي می?باشد. 2. مهدي موعود، ص? 19
پرسش و پاسخ
پاسخگوي سؤالهاي مختلف ?« میعادگاه منتظران » صفحه ،« موعود » اشاره: در پی درخواست جمعی ازخوانندگان و دوستداران
خواهدبود. سؤالهاي خود را به آدرس مجله?ارسال دارید. وظیفه ما جوانان در زمان غیبت?امام ? « موعود آخرالزمان » شمادرباره
زمان، عجل?الله?تعالی?فرجه،نسبت?به امر به معروف و نهی از منکرچیست؟ از آنجا که غیبت امام زمان،عجل?الله?تعالی?فرجه،
هرگز به معناي?تعطیلی احکام اسلام نیست، از اینروهمه افراد جامعه اسلامی در قبال?تمامی احکام و مقرراتی که خداوندمتعال
براي آنها مقرر ساخته است;مسؤول?اند. به عنوان مثال در بعدتکالیف فردي موظف به خواندن نمازو گرفتن روزه و انجام اعمال
حج (درصورت داشتن شرائط خاص آن)می?باشند و در بعد وظایف اجتماعی?هم وظیفه دارند تا تکالیفی را که ازجمله آنهاست
اقامه امر به معروف ونهی از منکر به جاي آورند. منتهی نکته بسیار مهمی که در این?زمینه حائز اهمیت است آن که همه?مکلفین
باید قبل از اقدام به انجام یک?تکلیف از شرایط و خصوصیات آن به?حد کافی علم و آگاهی حاصل نمایندتا در مرحله عمل از
حد و حدود خاص?آن تعدي ننمایند بلکه هر یک از آنها رابر طبق چارچوبهاي مشخص شده?در تعالیم حیات?بخش اسلامی
انجام?دهند. به عنوان مثال در مورد همین?موضوع امر به معروف و نهی از منکردهها مطلب بسیار اساسی هست که?باید مکلف از
کم و کیف آنها آگاه?باشد که به عنوان نمونه مختصرااشاره?اي می?کنیم: الف) اهمیت و ارزش امر به معروف?و نهی از منکر
چه بسا اگر افرادي به نقش بسیارحساس این امر توجه ننمایند و باسهل?انگاري و بی?تفاوتی با آن?برخورد کنند براي جامعه
مشکلاتی?پیش می?آید که کیان آن را به خطرمی?اندازد. در راستاي توجه به این?نکته است که در آیات و روایات?فراوانی
لزوم اقامه آن به تعابیرمختلفی گوشزد شده است. در آیه? 104 آل عمران می?فرماید: ولتکن?منکم امۀ یدعون الی الخیر ویامرون
بالمعروف و ینهون عن?المنکر و اولئک هم المفلحون بایدجمعی در میان شما باشند که دعوت?به کار نیک و امر به معروف و
نهی ازمنکر نمایند و آنها رستگارانند. و حضرت علی، علیه?السلام، درضمن یکی از کلمات قصار نهج?البلاغه?در این باره
می?فرمایند: و ما اعمال البر کلها و الجهادفی سبیل الله عند الامر بالمعروف?و النهی عن المنکر الا کنفثۀ فی?بحر لجی. ( 4) تمام
صفحه 42 از 49
کارهاي نیک و حتی?جهاد در راه خدا در برابر امر به?معروف و نهی از منکر همچون آب?دهان در برابر دریاي پهناور است.
خلاصه از مجموعه این دسته ازآیات و روایات چنین معلوم می?شودکه امر به معروف یک تکلیف واجبی?است که اولا در بین
مجموعه واجبات?از جایگاه خاصی برخوردار است?ثانیا بی?توجهی به آن، سبب ایجادگرفتاریهاي مهمی در جامعه می?گرددکه
از جمله آنها این است اشرار تسلطبه مقدرات جامعه پیدا می?کنند و مردم?هر چه دعا کنند به مرحله اجابت?نمی?رسد. ( 5) ب)
شرایط امر به معروف و نهی ازمنکر همانطور که براي به نتیجه?رسیدن هر کاري شرایط خاصی لازم?است?براي انجام مناسب
ونتیجه?بخشی امر به معروف و نهی ازمنکر هم شرطهایی ذکر شده است که?عمده آنها چهار چیز است: 1- خود امر کننده به
معروف ونیکی و نهی کننده از منکر و بدي، عالم?به معروف و منکر باشد یعنی دقیقابداند که چه کاري از نظر شرع
مقدس?معروف است تا به آنها امر کند و چه?چیزهاي منکر است تا از آنها دیگران?را باز دارد. 2- شرایط زمانی و مکانی
ووضعیت مخاطب به گونه?اي باشد که?فرد احتمال تاثیر امر و نهی را بدهد به?عبارت دیگر فرد تشخیص دهد که درچنین
موقعیتی امر و نهی کردن به?طرف مقابل مؤثر خواهد بود و او رااز کار بد بازداشته و به انجام کار نیک?وادار خواهد نمود وگرنه
بدون وجودچنین احتمالی امر به معروف و نهی?از منکر وجوبی ندارد. 3- شرط دیگر آن است که امر ونهی کننده بداند هنوز این
فرد بناي?تکرار کار منکر را دارد وگرنه اگر اواز انجام کار بد پشیمان شده وتصمیم گرفته است که دیگر به سراغ?آن کار نرود
براي امر و نهی کننده?زمینه امر و نهی باقی نمی?ماند. 4- در ضمن باید امر و نهی کننده?بداند که این کار او ضرر جانی وحیثیتی
براي مؤمنی و یا خود او درپی نخواهد داشت وگرنه باز تکلیف ازاو ساقط خواهد بود مگر اینکه آن?منکر یا ترك معروف یک
مساله?بسیار مهمی باشد که در آن صورت?حتی تحمل ضرر جانی هم واجب?می?شود که تفصیل آن در کتابهاي?فقهی مطرح
در صورتی می?تواند به?نتیجه مطلوب « منکر » و بازدارنده?از ? « معروف » است. این نکته را نیز باید در نظر داشت?که امرکننده به
دست?یابد و مخاطب?خود را تحت تاثیر قرار دهد که خود به?معروف عمل کند و از منکر دوري?جوید. ج) مراتب امر به معروف
و نهی ازمنکر براي امر به معروف و نهی ازمنکر مراتبی هم ذکر شده است که باوجود احتمال برآورده شدن مقصوداز مرتبه پایین،
جائز نیست که به?مراتب بالاتر عمل شود. این مراتب?عبارتند از: 1- اول با قلب، یعنی ;شخص?معصیت?کننده طوري عمل شود
که اومتوجه شود که آمر به معروف وناهی از منکر قلبا از کار او ناراحت?است. مثل اینکه روي خود رابرگرداند یا چهره?اش را
- عبوس کند ورفت و آمد با او را کم سازد یا حداقل?نمی?تواند عکس?العمل نشان دهد درقلب خود از آن کار ناراحت?باشد. 3
مرتبه دوم امر و نهی با زبان:یعنی وقتی کارهاي قبلی مؤثر نشدواجب است که اهل معصیت را بازبان نهی کند و یا به ترك
کنندمعروف با زبان امر کند. اما جائز نیست که در امر و نهی ازفحش و دروغ و اهانت و ... استفاده?کند مگر اینکه معصیت او یک
امرمهمی باشد مثل قتل و جنایت... که?اینجاها جلوگیري بهر نحوي جائزخواهد بود. 3- مرتبه سوم توسل به زور یا به?اصطلاح
مرتبه ید (دست) است که دراین مورد اغلب لازم است?با اجازه وتحت نظر فقیه جامع?الشرائط و حاکم?شرعی انجام گیرد چرا که
چه بسااقدام?هاي خودسرانه سبب بروز تنش?و هرج و مرج در سطح جامعه خواهدشد که توضیح کامل هر یک از این?مراتب و
شرائط خاص آنها دررساله?هاي علمیه مراجع و کتاب?هاي?فقهی و رساله?هایی که به طور مستقل?در این باره به نگارش
درآمده آورده?شده که علاقه?مندان می?توانند به آنهامراجعه کنند و ... نتیجه آنکه در دوره غیبت هم?مکلفین موظفند از طریق
کسب اطلاع?از کم و کیف و شرائط و خصوصیات?احکام نسبت?به انجام و اقامه آنهااقدامات لازم را به عمل آورند ونگذارند
این امور به فراموشی سپرده?شود این تنها به مساله امر به معروف... اختصاص ندارد و مسلمانان درتمامی احکام دینی از چنین
2. لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی . وظیفه?اي?برخوردارند. والسلام پی?نوشتها: 1. نهج?البلاغه کلمات قصار شماره 374
عن?المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلایستجاب لکم. (نامه 47 نهج?البلاغه صفحه? 422 صبحی صالح).
معرفی کتاب
صفحه 43 از 49
اسماعیل شفیعی سروستانی شاید پایان قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم آنچنان که در غرب در میان ساکنان دو قاره آمریکا و
اروپا مطرح است در میان ما مطرح نباشد. دلیل این امر هم معلوم است. براي همه مردمی که در سرزمینهاي اسلامی زندگی میکنند
مبدا تاریخ، هجرت حضرت رسول اکرم، صلیاللهعلیهوآله، است و از اینرو از منظر مسلمین، ما در حال گذر از نیمه اول قرن
چهاردهم هستیم و نه قرن بیستم. اما اگر درست به ماجرا بنگریم - و صرف نظر از موضوع مبدا تاریخ - این کشورها از نظر موقعیت
تاریخی نیز در قرن بیستم زندگی نمیکنند که حالا گذر از آن برایشان از اهمیت ویژهاي برخوردار باشد. چرا که طفیلیان فرهنگ و
تمدن معاصر غربی با فاصلهاي بیش از یکصد سال سر در پی آنها نهادهاند. و تنها با حفظ صورتی ضعیف و نمور از تمدن قرن
بیستم اروپا از خود صورتکی از انسان قرن بیستمی ساختهاند. کامپیوترهاي فعال در این کشورها هم به اسباب?بازیهایی شبیهاند که
دخالت مستقیمی در حیات نظامی و اقتصادي و صنعتی آنها ندارند که کسی بخواهد برایشان دل بزند. به همین خاطر است که تنها
در ایران سخن به میان آمده است. و از همه مهمتر مردم این کشورها « بحران سال دو هزار » یا همان Y2K طی یکی دو ماه اخیر از
مسلمانند و مسیح و آئین او همواره در حاشیه و سایه زندگی آنها قرار داشته است. از همین رو گذر بیست قرن از ظهور و بعثت
عیسی، علیهالسلام، موضوع مبتلا به ذهن و زبان این مردم نبود. با اینهمه قرن بیستم، با همه ماجراها و حوادثی که به همراه
داشت?سپري شد. آنچه که در دنیاي سیاست رخ داد، دستاوردهاي تکنیکی، تغییر جغرافیاي جهان، مبادلات اقتصادي، جنگها و
موضوعات دیگري از این دست میتوانند موضوع بحث کسانی واقع شوند که سعی در بازنگري قرن بیستم دارند. اما سعی ما بر آن
مطالعات فرهنگی با نگاهی اجمالی به ویژگیهاي این مقطع از حیات انسان معاصر بنگریم. آغاز مرحله سوم از » است تا از منظر
حیات تاریخی بروز و ظهور فراگیر تکنولوژي و تمدن با جلوههاي گوناگونش موجب بوده که در وقت گفتگو از غرب و حتی نقد
و نظر درباره فرهنگ و تمدن آن، قرن بیستم بیش از سایر قرون موضوع بحث و مجادله باشد. بیراه هم نیست چون غرب در این قرن
بیشترین نقش را در صحنه حیات مادي و فرهنگی انسان معاصر ایفا کرده است. اگر قرن نوزدهم میلادي را قرن ظهور و نضج
ظهور تمام نماي تکنولوژي آنست. تاریخ جدید که آغاز شد ;تفکري رخ نمود که » فرهنگ معاصر غرب بشناسیم، قرن بیستم قرن
از همه حیث تفکر انسان غربی را معطوف به زمین کرد. و شاید از همین روست که وجه تمایز اساسی دو دوره تاریخی جدید و
باید دانست. در تاریخی، همه نگاهها معطوف به آسمان بود و در تاریخی دیگر همه ? « رجوع حیث تفکر انسان » قدیم را در همین
نگاهها معطوف به زمین. به اقتضاي این تاریخ، تفکر جدید در خلوت فلاسفه و اندیشمندان غربی جان گرفت و از آن پس در بیانی
اجمالی نقل مجالس و محافلی شد که سعی در بیان تفسیري جدید اما انسانی از عالم و آدم داشت. این طفل نوزاد در دامان ادبیات
و به کمک شاعران و داستان?پردازان و نویسندگان پرورش یافت تا در هیات فرهنگ و ادبی فراگیر جماعت آدمیان را به ادب
تفسیري عمومی شد. ادبی جاري و فرهنگی که در همه وجوه خود این ? « تفسیر جدید از عالم و آدم » جدید مؤدب سازد. و بزودي
دست در گردن هم « تفکر جدید، فرهنگ جدید و انسان متجدد » . دریافت جدید و صرفا انسانی از هستی را به نمایش میگذاشت
همه بناي پیشین را فرو ریختند تا پایههاي بناي نوین فرهنگ و تمدن مغرب?زمین را برکشند. قرن نوزدهم تمامیت فرهنگ جدید را
جدید را نیز فراهم میساخت. اما قرن بیستم بتمامی شاهد رشد و گسترش ? « تمدن » عرضه داشت ;در حالی که بستر مورد نیاز
تمدن غربی شد. گویی گذر ایام و قرون دریافتهاي کلی را از اجمال به تفصیل کشید تا خود را در هیات اخلاق و فرهنگ و
بالاخره تمدن آشکار سازد. در این زمان به همان سان که این فرهنگ را در آثار اهل ادب میشد خواند ;در گستره زمین و در
« ظهور مرحله سوم و آخرین مرحله از حیات تاریخی انسان معاصر » قالب مجسم نیز میشد دید. از همین روست که این قرن را بمثابه
تفسیر جهان بس است ;بیایید جهان را تغییر » : میشناسیم. آغاز و انجام با امیدواري روزي یکی از روشنفکران غربی گفته بود
یا سخنی با همین مضمون ;قرن نوزدهم امیدواري عجیبی ایجاد کرد، امید به آنکه با بسط فرهنگ و علم جدید بشر روي ? « دهیم
صفحه 44 از 49
سعادت معهود و موعود را خواهد دید. از همه غمها رها خواهد شد و الهه خوشبختی را در آغوش خواهد گرفت. همه سالهاي اولیه
قرن بیستم یا در واقع چند دهه اول این قرن با امید سپري شد. هر روز در هواي روزي که علم و تکنولوژي دردها را درمان، ویرانیها
را آباد و بیعدالتیها را مقهور نماید و بشر را از همه نگون?بختیها رهایی بخشد. چنانکه این تمنا دستمایه آثار بسیاري از شاعران،
هنرمندان، نقاشان و... بود. جنبشهاي بسیاري در سرتاسر عالم به مدد این دریافت و تمنا رخ داد. مردان و زنانی که در هواي محو
ظلم و ظالم و رسیدن به حقوق خویش سر در پی ایدئولوژیها، مرامها و سیاست?بازیهاي غربی گذاشتند و جان و مال را در آستانش
قربانی کردند. هر چه از قرن بیستم گذشت?سایه یاس، انفعال و احساس تنهایی، بیش از پیش گسترده شد تا آنجا که در میانه این
قرن سرمایهداریهاي عنان?گسیخته، فاصلههاي طبقاتی وحشتناك، بحرانهاي اخلاقی، درهم ریختگی عناصر طبیعی و ظهور
بیماریهاي نادري که تا پیش از آن سابقه نداشت ;پیش از همه ساکنان کره ارض، غربیان را با تردید روبرو ساخت. گوئیا تجربه
فرزانه مردانی چون .« در غرب خبري نیست » : تمام و کمال این تاریخ در وجوه فکري، فرهنگی و مدنی موجب شده بود تا دریابند
گوته آلمانی، کهیرکیگورد، آلدوس هایکسلی و دیگران سعی کردند همه دریافت?خود را از وضع انسان و جهان قرن بیستم در
قالب نمایشنامه، رمان و آثار فلسفی به تصویر کشند و در کنار آنها جماعتی با رویگردانی از غرب روي به نوعی زندگی یله و رها
آوردند. هیپیها در کنار مشتاقان سنتهاي هندي، چینی، ژاپنی و امثال آنها انعکاس نوعی سرخوردگی بودند. همه امیدواري
دهههاي اول قرن بیستم مبدل به یاس مفرط در میانه این قرن و دهههاي پایانیاش شد. اما، بزودي از میانه همه سیاهیها نوري دمیدن
گرفت. برقی ساطع شد و جماعتی چند در عین ناامیدي امیدوار به دمیدن خورشیدي نو شدند. نزدیک شدن سالهاي پایانی قرن
بیستم، اخبار منتشر در میان معتقدان به مسیحیت و یهودیت درباره ظهور منجی خستگی و یاس فراگیر از تمدنی که همه چیز را
در هیچ دورهاي به اندازه یک دهه اخیر در اروپا و نه کشورهاي .« مردي میآید » میبلعید این امید را زنده میساخت که
مسلمان?نشین و یا به اصطلاح جهان سومی، درباره ظهور مسیح و منجی مسیحیت گفتگو نشده و یا آثار هنري و مطبوعاتی و حتی
سمعی و بصري به وجود نیامده است. از همین روست که میتوان گفت: این قرن با امید آغاز شد و با امید هم به پایان رسید. و
امیدواري نتیجه مایوس شدن از همه فرهنگ و تمدنی بود که گمان میرفت همه آرزوها را برآورده خواهد کرد. پایان تاریخ غرب
ي« تاریخ و تفکر » و آغاز تاریخ جدید در همه آثاري که به بررسی و مطالعه وضعیت فرهنگی و مادي انسان معاصر میپردازند از
که طی چهارصد سال اخیر (یعنی بعد از قرن 16 تا به امروز) ظهور کرده با عنوان تاریخ جدید و یا تفکر جدید یاد میشود. جدید
در نسبت?با تاریخ قبل از آن است. در قرن بیستم در میان غوغاي تکنولوژي میشد زنگ مرگ و پایان این تاریخ را شنید. این
سخن براي کسانی که صورت را مینگرند و تکنولوژي و تمدن را اساس نظر خود قرار میدهند، غریب و گاه اغراق?آمیز به نظر
میرسد تاریخ یک قوم با تمدن آغاز نمیشود و بعکس با تمدن رو به ضعف و سستی مینهد. چه مدنیت همه توان بالقوه یک
تفکر و فرهنگ ویژه را به نمایش میگذارد و به عبارت دیگر ظهور تمدن، ظهور آخرین مرحله و ظهور وجه ناپیداي فکري و
فرهنگی است و پس از آن دیگر چیزي نیست. در قرن بیستم انسان غربی و تمدن غربی در عین ایستایی و رکود تنها در خود تکرار
میشد. اگر چه ایدئولوژیهاي سیاسی و اجتماعی سعی در روي پا نگه داشتن این تمدن داشتند اما، رنگ?باختگی انواع
ایدئولوژیهاي متکی به تفکر امانیستی بزودي تکرار بیهوده غرب را در خودش به نمایش گذاشت. آنگاه که تاریخی به سر میآید،
دورهاي سپري میشود و رگهها و نشانههاي تاریخ جدید رخ مینماید. قرن بیستم، این تاریخ را به پایان آورد و در بستر خود
نشانههاي ظهور تاریخ جدید را نمودار ساخت. دیگر هیچ مسیحادمی قادر به احیاي امانیسم و فرهنگ لیبرالیستی نیست. باید متذکر
توسعهنیافته لنگ لنگان » شد که علیرغم آنکه غرب و غربیان این مراحل را پشت?سر نهادهاند بسیاري از کشورهاي معروف به
بدنبال نیل به موقعیتی هستند که غرب با تردید و انکار ناگزیر به بازگشت از آنست. هر روز شاهد تلاش جماعتی هستیم که در
وجوه سیاسی، اقتصادي و فرهنگی سعی در سوق دادن جوامع شرقی و مسلمان?نشین به سوي لیبرالیسم و کاپیتالیسم دارند و براي
صفحه 45 از 49
آن سر و دست میشکنند. تکرار لیبرالیسم ناقص در اینگونه کشورها به همان اندازه مضحک است که تقلید تجدد و روشنفکري
عصر قاجار در ایران. بیگمان تاریخ جدید انعکاس هواجس شیطانی و نزول مقام آدمی از حیثیت آسمانی به شان نبات و حیوان
نیست، چه بشر یکبار و براي همیشه تا اسفل درجه حیات در آن پیش رفته است. رویکرد کامل او به زمین برایش ارمغانی جز
آغاز « خدا » نداشت. زنگ تاریخ جدید در نهانخانه قلب مردان مرد بصدا درآمده است ;تاریخی که با نام ? « نیهیلیسم و ابتذال »
میشود. و هیچ قدرتی قادر به جلوگیري از این رویکرد نیست. در دو دهه پایانی قرن بیستم بسیاري با گوش جانشان صداي این
زنگ را شنیدند. چنانکه خمینی بزرگ شنید. اما باید اعتراف کنیم که ما هنوز صداي این زنگ را نشنیدهایم، که اگر شنیده بودیم
انقلاب اسلامی با فصل جدیدي که حیات » تعرب بعد الهجره را پیشه نمیکردیم. انقلاب اسلامی و تاریخ آینده تقارن » استراتژي
بشر را دیگرگون میکند براي بسیاري از آنان که از صورت میگذرند خبر از این حادثه بزرگ دارد و این تاریخ سیر اکمالی خود
را طی میکند. تفکر خود را میگسترد، فرهنگ خود را مینمایاند و بشر را ناگزیر مؤدب به ادب دین میکند حتی اگر همگان
امروز انکارش کنند. حتی اگر همه ایرانیان سر در پی روشنفکري منفعل بگذارند. وقت جدید، بخت دولتی را میگشاید که وعده
داده شده. چنانکه فرموده بودند براي هر کسی دولتی است. دولت?حق در تاریخ جدیدي که شکفتن آغازیده ظهور خواهد کرد
قرن بیستم، همه سرها را به سنگ یاس و نومیدي کوفت، همه ادعا را شکست تا دانسته شود صاحب قدرت، ? .« ولو کره المشرکون »
و ولی مطلق خداوندي است که اگر همه عالمیان بدو کفر ورزند بر دامن کبریایش ننشیند گرد. به همان سان که قدرت آدمی را
دست و پا « یاس » قدرتمندي در » در تجربه بزرگ زمینی نمودار ساخت. دیدار انسان قرن بیستم، دیدار موجودي است که در عین
میزند. ظاهربینان قدرت را مینگرند اما از تماشاي عجز و یاس آن غافلند. قرن بیستم میدانی فراهم ساخت تا انسان با غور در زمین
همه جمال و جلال سنتهاي نهفته در میان پدیدهها را دریابد اما، بغلط اینهمه را به خود منتسب نماید و مستغنی از غیر خود روي به
خودکامگی و استکبار آورد. اما، فرو غلتیدن در همه بحرانهاي اخلاقی، اقتصادي، سیاسی و طبیعی او را متذکر میسازد که راهی
جز رجعت?به حقیقت هستی ندارد. سردبیر
درباره مرکز